بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
بنابر آنچه از اخبار و احادیث معصومین علیهم السلام استفاده می شود اعتبار و اهمیت و شاخصۀ ماه مبارک رمضان در وجود شب قدر است و این شب است که ماه رمضان را از سایر ماهها متمایز و جدا گردانیده است.
ماه رمضان یکی از مهمترین منّتهای الهی است که در طول سال به بندگانش عطاء فرموده است زیرا در موقعیّت و شرائط روزه است که بنده با قطع تعلّقات حیوانی بر شدت اتّصال خود با پروردگار می افزاید و این موقعیّت در سایر زمانها کمتر نصیب خواهد شد و لذا بزرگان از اهل معرفت تمامی سه ماه رجب و شعبان و رمضان را به روزه می گذزاندند ، چنانچه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این مطلب نقل شده است.
آمادگی انسان و استعداد برای جذب نفحات قدسیه الهی در این شرائط حاصل می شود. چنانچه پرهیز از گناه و انحراف از رضای الهی و تجرّد نفس از شهوات و غفلتها در هنگام گرسنگی و موسم روزه کاملاً مشهود و ملموس است.
سالکین راه خدا باید این سه ماه خصوصاً ماه مبارک رمضان را قدر بدانند و بر هر چه بیشتر مراقبه در رفتار و گفتار و پندار تأکید ورزند که مراقبۀ بیشتر موجب تجرّد نفس و در نتیجه قرب بیشتر و استفاضه از انوار بهاء الهی خواهد بود.
بزرگان طریق در توصیه به شاگردان خود حتی آنان را از فکر خلاف رضای الهی بر حذر می داشتند و آنرا موجب کدورت نفس و محرومیّت از استجلاب فیوضات خاصّه بر می شمردند.
صحبتهای زاید و بی محتوا ، انباشتن ذهن از اخبار و تصاویر، پرخوری در هنگام سحر و افطار ،رفت و آمد با اهل دنیا و شب نشینیهای تلف کننده فرصتها و وقت ،مشاجره بر سر امور عبث و لغو ،پرداختن به عیوب دیگران و غفلت از عیوب خویش ، عدم رعایت در مسائل اجتماعی و داد و ستدهای روز مره ، شرکت در مجالس و هیأتهائی که بیشتر به جنبۀ تفاخر و اهواء نفسانی می پردارند و با سر و صدا و شلوغی و ازدحام و تبلیغ ها و جار و جنجالها و اعلانها در وسایل ارتباط جمعی در صدد رونق بخشیدن به مجلس و محفل خویشند ، تماماً انسان را از ادراک فیض و نفحات این ماه عظیم و فرصت استثنایی و غیر قابل جبران محروم خواهد ساخت.
اهمیّت رعایت این مراقبه سترگ در ظهور و تجّلی شب قدر برای انسان روشن می شود، شبی که مقدّرات یک سال انسان را رقم می زند و سرنوشت یک سال آینده درآن شب گرفته خواهد شد.
و لذا هر چه انسان دراین مدت از ماه مبارک رمضان در صدد تصفیه باطن و تزکیه نفس برآید کم کار کرده است. در شب قدر به میزان اتصال هر شخص با ولیّ کامل که حضرت بقیة الله ارواحنا فداه می باشد تقدیر او رقم می خورد وکیفیت ارتباط انسان با نفس حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) نقش تعیین کننده ای در سرنوشت سال آینده او دارد و به هر اندازه که این اتصال خالص تر و بی غلّ وغش تر و بی شائبه تر و صاف و پاکیزه تر باشد به همان میزان نسبت توفیق سعادت ایّام و روزگار او تغییر خواهد کرد.
اولیای الهی که نفسشات متّحد با آن بزرگوار است و همیشه با او معیّت و وحدت دارند در تقدیر شب قدر تجلّی ولایت کلیه و فناء در نفس ملکوتی آن حضرت برایشان تقدیر می شود، وسایر افراد حسب معرفت و ادراکشان به ساحت مقدس آنحضرت در مراتب مختلف و درجات گوناگون قرار می گیرند.
و لذا در شب قدر انسان باید حساب خود را با خدای خود و واسطۀ فیض در عالم وجود پاک و تصفیه کند و ببینید که واقعا چه جایگاهی در نزد خدای متعال و آن حضرت برای خود مهیّا نموده است.
قرب به ساحت ولایت صرفاً با رفتن به این طرف و آنطرف و شرکت در مجالس و فریاد به تعجیل ظهور و داد و بیداد حاصل نمی شود. قرب به آن بزرگوار بر اساس فهم و معرفت و درایت است و باید بیشتر به این مسئله اندیشید و تصمیم جدّی در این مسئله و نکته حیاتی گرفت.
مرحوم علامه طهرانی قدس الله نفسه الزکیه که قطعاً و یقیناً از مصادیق اولیاء و عرفای الهی بودند که نفس قدسی شان با روح و جان و سرّ و قلب ولی إمکان عجل الله فرجه الشریف معیّت و اتحاد و وحدت داشت ، پیوسته شاگردان و تلامذه خود را به ادراک هر چه بیشتر شب قدر و رعایت مراقبۀ بیشتر و توسّل به قطب عالم إمکان در شب قدر توجیه می نمودند و آنرا رمز توفیق در جلب نفحات و فیوضات الهی در سال آینده می دانستند.
اینک سخنرانی ایشان در شب قدرِ یکی از سالهای آخر اقامت ایشان در مسجد قائم بنظر اعزّه و احبّه می رسد ، باشد که از نفحات انفاس قدسیه اولیای الهی توفیق حق رفیق طریق گردد وگوشۀ چشمی به موالیان و شیعیان مولی امیر ألمؤمنین علیه السلام بنمایند.
آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند آیا شود که گوشۀ چشمی بما کنند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
باریء الخلائق اجمعین، باعث الانبیاء والمرسلین والصلوة والسّلام علی اشرف السّفراء المکرّمین ، افضل الانبیاء والمرسلین حبیب إله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من آلان الی یوم الدین
بِّسْمِ اللَّهِ الرَّحمن الرَّحِیمِ
)إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ*وَ مَا أَدْرَئکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ*لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ*تَنزََّلُ الْمَلَئکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبهِِّم مِّن کلُِّ أَمْرٍ*سَلَامٌ هِىَ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ(
در روایات داریم کسی که سوره قدر را بلند بخواند مانند کسی است که شمشیر بدست گرفته و در راه خدا جهاد می کند، و اگر سوره قدر (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ) را آهسته بخواند مانند کسی است که در خون خود در راه خدا شهید شده است، کنایه از اینکه سوره قدر بلند خواندن و آهسته خواندش در دو حال دارای فضیلت است.
)إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ(: ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، )إِنَّا أَنزَلْنَاهُ( ، ضمیر (ه) به قرآن بر می گردد، چون روشن است، مرجعش معلوم است، ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، البته تمام قرآن در شب قدر بر قلب مبارک پیغمبر نازل شده و بعد به تدریج مبوَّباً و مفصلاً در مدت 23 سال تدریجاً نازل شده است آن قرآنی که در شب قدر نازل شده، آن قرآنی است که از مقام حقیقت قدس بر قلب پیغمبر نازل شده است و آن قرآنی که تدریجاً نازل شده است، آن قرآنی است که از قلب پیغمبر به مقام عالم صورت که او را ملکوت اسفل میگویند و عالم مثال، که توسط جبرائیل امین ، بتدریج نازل شد و پیغمبر اکرم مأمور بر ابلاغ بودند . )وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ( قرآن را ما تکه تکه و جدا جدا بر تو قرائت کردیم تا اینکه با تأمل و تأنی آن آیات را بر مردم قرائت کنی، بنابراین دو نزول در قرآن داریم. یک نزول دفعی و یک نزول تدریجی. نزول دفعی از همان عالم حقیقت ، ملکوت أعلی به قلب پیغمبر و نزول تدریجی از قلب پیغمبر به عالم ملکوت اسفل که او را عالم صورت می گویند. حالا در اینجا مقصود همان قرآن محکم است که بر قلب پیغمبر نازل شده است ، چون می فرماید: ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، در یک شب تمام قرآن نازل شده بر پیغمبر. )حم*وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ *إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَیْلَةٍ مُّبَرَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ *فِیهَا یُفْرَقُ کلُُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ *أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ *رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ(
ما قرآن را نازل کردیم در شب مبارک، تمام قرآن را نازل کردیم در شب مبارک ، چرا؟ چون می گوید: )حم*وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ( قسم به کتاب مبین که این کتاب مبین را در شب مبارکی فرستادیم، ظاهر این است که همه کتاب مراد است نه بعض کتاب، چون به همۀ کتاب قسم خورده شده )وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ( ، قسم به کتاب مبین، این کتاب مبین را ما در شب مبارکی نازل کردیم، و کتاب مبین قرآن است ، پس همه قرآن در شب قدر نازل شده است، بعضی از مفسرین اهل تسنن که گفته اند: مراد این است که ابتدای نزول قرآن در شب قدر بوده است و بعداً به تدریج همه قرآن نازل شده است خلاف صراحت و ظاهر این آیات مبارکات است.
)إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ( ما قرآن را در شب قدر فرستادیم. شب قدر، یعنی شب تقدیر، شبی است که تقدیرات ، بشر معیّن می شود که در آن آیه مبارکه می گوید: )فِیهَا یُفْرَقُ کلُُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ(، هر امری که باید صورت بگیرد در عالم در آن شب مشخص می شود و جدا می شود و مفصّل می شود و معیّن می شود.
آن امر حکیم، مقدّراتی است که برای بشر معیّن و مشخص می شود، برای توضیح این معنی یک مقدمه مختصر عرض می کنیم و زود می گذریم، و آن مقدمه این است که ، این عالمی که ما در آن زندگی می کنیم این عالم طبیعت، هر چه در او بوقوع بپیوندد، دارای تشخّص و تعیّن است، چیز مبهم نمی شود در اینجا واقع شود، ممکن است که انسان علم نداشته باشد و از نقطه نظر ادراک ابهام داشته باشد ولی در واقعیت اش ابهام نیست. بارانی که از آسمان می آید، برای ما مبهم است که چند قطره است نمی دانیم اما واقعیت اش ابهام ندارد، بالاخره در عالم کون قطراتش مشخص است. بادهایی که می آید سرعتش برای ما ابهام دارد ولی در عالم کون ابهام ندارد. هر چیزی که در عالم کون محقق بشود، ملازمه دارد با تعیّن و تشخّص.
اما یک عالم دیگری داریم که آن عالم از این عالم بالاتر است و آن عالم، عالم صورت است، و در آنجا این تشخّص و تعینّی که مشاهده می شود ، نیست. من باب مثال: رفیقتان پهلوی دست شما نشسته است، رفیق شما اسمش حسن آقا است، از اول مجلس تا آخر مجلس حسن آقا پهلوی دست شما نشسته است، هیچ وقت جای حسن آقا، حسین آقا نیست ، و وجود حسن آقا به حسین آقا تبدیل نمی شود و حسن آقا بزرگ نمی شود و کوچک نمی شود تشخّص خود را حفظ می کند، اما شما خواب می بینید با حسن آقا دارید صحبت می کنید مطالبی را گفتید یک مرتبه حسن آقا تبدیل شد به حسین آقا، با حسین آقا دارید صحبت می کنید یک مرتبه حسین آقا بزرگ شد، دارید صحبت می کنید، یک مرتبه تبدیل به یک بچه کوچکی شد، آن بچه کوچک ، تبدیل به یک مرغی شد، آن مرغ تبدیل به یک انسانی شد از این خواب ها چقدر ما دیدیم، الی ما شاء الله، شما می آیید خواب تعریف می کنید ، آقا من خواب دیدم که دارم در فلان جا می روم با امام علیه السلام دارم صحبت می کنم. حضرت أمیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم ولی در عالم خواب یک مرتبه انگار حضرت امام حسن بودند، در عالم خارج أمیرالمؤمنین هیچ وقت قالب خارجی خود را به حضرت امام حسن تبدیل نمی کند ولی در عالم خواب و عالم صورت می شود، یعنی یک عالم حقیقی است. شما با آن حقیقت که مواجه می شوید بعضی اوقات به صورت أمیرالمؤمنین آن حقیقت صورت می گیرد ، بعضی اوقات به صورت امام حسن بعضی اوقات به صورت حضرت سیدالشهداء بعضی اوقات آن حقیقت به صورت انسان است، بعضی اوقات به صورت انسان دیگر است، بعضی اوقات به صورت مرغ در می آید، بعضی اوقات بصورت موجود دیگر در می آید و لذا در آن عالم تشخّص به شکلی است که با تشخّص این عالم فرق می کند ، در این عالم هر چه پیدا شود ملازم با تشخّص است ولیکن در عالم صورت و مثال تشخّص اینگونه نیست، از این عالم برویم بالاتر در ملکوت اعلی اصلاً صورت نیست، عالم ملکوت أعلی صورت ندارد، آنجا حقیقتی است خارج از صورت من باب مثال شما شجاعت، عفت، محبت را در خود حسّ می کنید ولیکن این صفات شما صورت ندارد، زرد نیست، سرخ نیست، بوی خوش ندارد، طعم شیرین ندارد، مثلاً شما می گویید شجاعت من شیرین است؟ اما شجاعت رفیق من ترش است. محبت من زرد است اما محبت رفیق من سرخ است. از این حرف ها نمی زنید، زیرا که محبت دارای کیف نیست تا اینکه این کیفیات مختلف را به خودش بگیرد آنجا معنا است فقط.
هر موجودی در این عالم یک حقیقت ملکوتی دارد و ملکوت هم دو درجه دارد یک ملکوت اسفل است و یک ملکوت اعلی. انسانی که در این جا هست یک صورت مثالی دارد و یک صورت ملکوت اعلی، که صورت عقلی اوست و موجوداتی که در خارج لباس تحقق می پوشند از آن حقیقت نزول می کنند به ملکوت اسفل و از آنجا به این جا، کارهایی که انسان در طول سال می کند، مقدراتی که برای انسان از فقر و از غناء از مرض و از صحت از موت و از حیات و از علم و از جهل و سایر چیزها در خارج لباس تعین می پوشند، قبل از این متعین نیست قبل از این بدون تعیّن است.
)ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ (هر چه به شما برسد، مصیبت یعنی آنچه به انسان اصابه می کند، هر چه باشد، قبل از اینکه به شما اصابه کند، آن حقیقت مصیبت در نزد ماست، در کتاب ، در لوح محفوظ است، در عالم محو و اثبات است، در آن عالم است من قبل ان نبرأها، بَرء، یعنی تراشیدن، بری القلم، قلم را که می تراشند مشخص می کنند، خطاط قلم نی ای را بر می دارد می تراشد، قبل از اینکه بتراشد این قلم قابلیت دارد به هر شکلی تراشیده شود ، قلم درشت شود، ریز شود ، طاق داشته باشد، نداشته باشد، پشت اش را بگیرد خطاط ، نگیرد، میدانش بلند باشد، کوتاه باشد وقتی می خواهد خط بزند، چپ خط بزند یا راست این ها خصوصیاتی است که قلم تراش ها و خطاط ها می دانند . وقتی که انسان این قلم را نتراشید ، این قابلیتِ هر گونه تراشی را دارد ، ولی وقتی تراشید و مشخص شد و گذاشت کنار، دیگر قابلیت تراشیدن را ندارد. پس مشخص شد که هر چه واقع شود، من قبل ان نبرأها، قبل از اینکه ما بتراشیم، قالب گیری کنیم مشخص اش کنیم حقیقت اش در نزد ما است، بعد ما او را بری می کنیم می تراشیم و مشخص می کنیم تا بدهیم دست شما و یا اینکه از بری القذا، قذا تیری است که در چلّه کمان می گذارند و به طرف دشمن پرتاب می کنند این تیر که از اول سرش تراشیده نیست ، می آورند آن را می تراشند و بعد نوک آن پیکانی قرار می دهند یا نمی دهند، این تراشیدن سر تیر را به این کیفیت مخصوص می گویند بَری، برء، که همزه تبدیل به یاء می شود، بری هم می گویند مثل مایع و بائع که هر دو درست است.
)ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها(
هر چه به شما برسد، در نَفس های شما، در روی زمین ، حقیقت آن در نزد ما است، قبل از اینکه آنرا مشخص کنیم و معین کنیم و قالب بزنیم و در خارج محقق کنیم پیش ما است، تا بدانید که هر چه هست راجع به ما است، زیاد تأسف نخورید بر آنچه از دست شما رفته است و زیاد خوشحال نشوید به آنچه بدست شما خواهد آمد، زیرا که ربطی به شما ندارد، استنادی به شما ندارد ، قبل از اینکه به شما برسد، پیش ما مشخصاتش و معیناتش و محدوداتش تمام شده است، به شما چه مربوط . ما چیزی را مقدر می کنیم و می فرستیم به شما ضرری می رسد یا منفعتی (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ)
حالا مقدرات انسان، یک زمینه دارد، حقیقت این مقدّر از عالم ملکوت اعلی که صورت ندارد می آید به عالمی که دارای صورت است آن عالمی هم که دارای صورت است گفتیم یک جهات ابهامی دارد ، عوض می شود، آقای زید تبدیل به آقای عمرو می شود با آقای عمرو انسان دارد صحبت می کند یک مرتبه می بیند تبدیل به یک کرسی شد، کرسی تبدیل به میوه شد، خیلی عجیب است این قضایا.
یک چیزی برای انسان مقدر می شود می بینیم مقدرات عوض شد، تقدیر انسان این بود که این باشد، چگونه آن شد، چگونه انسان در عالم خواب دارد با زید صحبت می کند ، یک مرتبه می بیند زید تبدیل به عمرو شد، دارد روی زمین حرکت می کند یک مرتبه می بیند دارد با ماشین حرکت می کند بدون اینکه از زمین سوار ماشین شده باشد، با ماشین دارد می رود همینطور یک مرتبه می بیند، ماشین کشتی است، می گوید آقا نفهمیدم، یکمرتبه می بیند در کشتی است، می گوید در کشتی سوار نشدم اما ماشین کشتی شد، در کشتی دارد می رود یک مرتبه می بیند کشتی در هوا دارد می رود، در خارج کشتی در آب راه می رود اما در آن عالم آن کشتی در هوا می تواند راه برود ، این ها تغییرات و تبدلاتی است در تقدیر و همه درست است طابق النعل بالنعل
براهین فلسفی برای تحقّقات عالم مثال و کیفیات آن قائم است.
حالا
این موجوداتی که در این عالم هست اینها یک اصلی دارد، اصل اش نزول می کند
از عالم معنا بر ملکوت ، از ملکوت نزول می کند بر همین ملکوت أسفل که عالم
صورت است و از تشخّص و تعین جداست ، از آنها می آید پایین تر یک تشخّصی
پیدا می کند که آن را می گویند آسمان دنیا ، یعنی آن ملکوتی که از همه
ملکوتها پایین تر است و پایین تر از او دیگر تشخّص نیست اگر از آن بیاید
پایین تر همین موجودات خارجی میشود و لذا در بعضی از روایات داریم که گفته
اند شب قدر ، شب نوزدهم است یا بیست و یکم است یا بیست و سیّم، گفته اند،
اصل نزول در شب نوزدهم است، ابرام و إحکامش در شب بیست و یکم
است و امضاء اش در شب بیست و سیّم است، یعنی در شب بیست و سیم مطلب دیگر
تمام می شود هر چه امضاء شد دیگر همان است این برای وجه جمع که چگونه شب
نوزدهم یا بیست و یکم یا بیست و سیّم را در بعضی از روایات شب قدر قلمداد
کردند و در بعضی از روایات همه اینها را شب قدر گرفتند و گفتند: در تمام
این شب ها به عبادت مشغول باشید، چون شب ، شب شریفی است شب تقدیر است، تمام
این خصوصیات از آن عالم می آید خدمت امام علیه السلام ولو اینکه آن عالم
هم حقیقت اش امام است ، اما از آن عالمِ حقیقت ِ امام نزول می کند بر قلب
امام، کما اینکه پیغمبر اکرم حقیقت قرآن است، ولیکن قرآن نزول می کند از آن
مقامِ حقیقت اش بر قلب از یک درجه و از درجه دیگر مقدرات نزول می کند بر
آسمان دنیا، آسمان دنیا، همین عالم صورت، تصورات، عالم برزخ و مثال امام
علیه السلام است و خیلی این عالم بزرگی است، صدها هزار برابر از این عالم
که ما در آن زندگی می کنیم بزرگتر است، عجایبی دارد ، غرائبی دارد ، ملکات
شکل های خاصی دارند، گفتگوها در آنجا خیلی عجیب و غریب است، کیفیت نزول آن
خدمت امام خیلی عجیب و غریب است و افرادی که به مقام امامت رسیده اند یا به
مقام تقوای کامل رسیده اند و ملائکه بر
آنها نازل می شوند طبق آیه قرآن از آن معانی درک می کنند، )إِنَّ
الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ
عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا
بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُون* نحَْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فىِ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فىِ الاَْخِرَة(
آن کسانی که ایمان می آورند و بر اساس ایمان استقامت دارند ملائکه بر آنها نازل می شوند، خوف و حزنی نداشته باشید، یعنی آنها را به قَدَر متصل می کنند و بر عالم قَدَر و سرّ قَدَر اطلاع پیدا می کنند، چون گفتیم که )مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ)، آن که بر سرّ قدر اطلاع داشته باشد چیزی از دست اش برود محزون نمی شود و چیزی به او برسد خوشحال نمی شود چون می داند هیچ چیز بدست او نیست هر چه هست بدست پروردگار است، به اندازه سر سوزنی خود دخالت ندارد این افرادی که در ایمان پافشاری کردند و استقامت ، ملائکه بر آنها نازل می شوند و آنها را بشارت به این دو صفت می دهند.
)أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا( خوف نداشته باشید، حزن هم نداشته باشید، یعنی مطلب از این قرار است، بر آنها ارائه می دهند عالم قَدَر را، نزول قَدَر را بر آنها ارائه می دهند و بعد می گوید: نحن اولیاء کم فی الحیوة الدنیا وفی الآخرة ما رفیق شما هستیم، ما ملائکه آسمانی و فرشتگان عالم قدس رفیق شما هستیم، ولیّ شما هستیم، با شما مهربانیم، هر کاری از دستمان بر می آید برای شما می کنیم و هر چه لازم داشته باشید ما در تحت اختیار شما می گذاریم، از این آیه استفاده می شود که وصول به مقام ایمان و استقامت در ایمان ملازمه دارد رؤیت ملائکه را بالاخص در شب های قدر.
)إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ( ما نازل کردیم قرآن را در شب قدر، نازل کردیم بر پیغمبر، که عجب شب مبارکی است )إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَیْلَةٍ مُّبَرَکَةٍ(، ما نازل کردیم قرآن را در شب مبارک، خیلی مبارک، )وَ مَا أَدْرَئکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ(، ای پیغمبر می دانی لیلة القدر چیست؟ خیلی مهم است. )لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ(، این یک شب از هزار ماه بهتر است ، چگونه یک شب از هزار ماه بهتر است، شما دیدید در دوران مدت عمرتان، ممکن است یک لحظات کوتاهی بر شما گذشته باشد که در کیف و مسرّت و لذت به سر ببرید و آن ساعت کوتاه به اندازه مدت عمر برای شما نتیجه داشته باشد، معنی )لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ( این است پیغمبر دیدند بعضی از افرادی که در امم سابقه بودند از بنی اسرائیل، هزار سال شمشیر حمایل می کردند و در راه خدا جهاد می کردند پیغمبر عرضه داشت عمر امت من که کوتاه است ، اعمال آنها و تکالیف آنها هم که کم است ، مانند اُمم سابق تکالیف زیاد ندارند پس عوض آن بهره هایی که این ها در این مدت های بلند می بردند به امت من چه می دهی ؟ خطاب رسید زمان کوتاه است ، عمل کم است، اما کیفیت عالی است، ما یک شب قدر به آنها می دهیم ، شب قدر(خَیرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ( از هزار ماه بهتر است پیغمبر چرت زده بودند، شب درعالم رؤیا دیدند که بر منبر پیغمبر ، بنی امیه به شکل بوزینه، میمون، بالا می روند و پائین می آیند ، تمام این منبر پیغمبر را بوزینه ها گرفته اند و بالا می روند و پایین می آیند و مردم را به قهقرا سوق می دهند یعنی از اسلام بر می گردانند به قهقرا و همان آداب جاهلیت، پیغمبر از خواب بیدار شدند و خیلی متأثر شدند، خواب، خواب تأثر آمیزی بود، لازال کئیبا حزینا همینطور پیغمبر به حال غصه و حزن بودند تا جبرائیل نازل شد السلام علیک یا رسول الله مالی اراک کئیبا حزینا، چرا اینطور شدی؟ پیغمبر فرمودند: ای برادر من- جبرائیل- من همچنین خوابی دیشب دیدم، بر روی این منبر بوزینگان می روند بالا و می آیند پایین و همه پله های منبر را گرفته اند و مردم را به قهقرا و به جاهلیت بر می گردانند، جبرائیل گفت: من خبری ندارم، می روم خبر می آورم، صعود کرد به مقام عزّ قدس ربوبی و برگشت این آیه را آورد: (أَ فَرَءَیْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِینَ *ثُمَّ جَاءَهُم مَّا کاَنُواْ یُوعَدُونَ * مَا أَغْنىَ عَنهُْم مَّا کاَنُواْ یُمَتَّعُون) ای پیغمبر اگر ما این ها را سالیان درازی متمتّع کنیم از همین لذات و شهوات فانیه دنیا و بعد به آنها برسد گزند و نتیجه اعمال زشت آنها، این تمتّع و شهواتی که در دنیا به عنوان لذت بردند برای آنها چه فایده ای دارد، )إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ*وَ مَا أَدْرَئکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ*لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ( ما به عوض آن بر تو لیلة القدر را قرار دادیم، که لیلة القدر از هزار ماه بهتر است، مدت حکومت بنی امیه 84 سال بوده است و 84 سال یک مقدرای کمتر می شود از هزار ماه، درست مدت حکومت بنی امیه هزار ماه است و لیلة القدر خیر من الف شهر، ما یک شب می دهیم به امت تو، که در این یک شب تمتعات، لذات، بهره هایی که مردم از هزار ماه بر می دارند بیشتر است، آن تمتعات مادی است و در این یک شب بیش از هزار ماه تمتعات روحانی و معنوی بر می دارند و این لیلة القدر مال امت تو است، مال هیچ یک از امم سابقین نبوده، یک شب است ولی عجب شبی است، شبی است که تمام درهای بهشت را باز کردند، درهای جهنم را بسته اند.
شب قدر شب نزول اراده پروردگار در کائنات است و تصرف در کائنات به اختیار امام است و این قدرت کجا قابل قیاس است با قدرت های خارجی و حکومت های خارجی که بنی امیه در چندین سال معین در بین مردم می کردند ، حکومتی که ناشی از شهوت و نفس و خیالات باطل و دنبالش آن عذاب های سختی که از طرف پروردگار به آنها می رسد.
ما به امت تو لیلة القدر دادیم، روز تاج گذاری و بر تخت نشستن امام است در عالم معنا، در هر زمان.
در زمان پیغمبر ملائکه نازل می شدند خدمت خود پیغمبر، در زمان أمیرالمؤمنین خدمت أمیرالمؤمنین در زمان امام حسن، خدمت امام حسن، همینطور در زمان هر یک از اولیایی که دارای مقام امامت بودند ملائکه خدمت آن امام می آمدند تا زمان امام زمان و هر شبی از شب های لیلة القدر از اول شب تا اذان صبح تمام ملائکه رحمت نازل می شوند با جبرائیل ، با روح، و آنوقت شب، شب روحانی است یک شب را انسان عبادت می کند از هزار ماه عبادت ثوابش بیشتر است، علت اینکه این همه در روایات ، عجیب روایاتی است اگر کسی می خواهد روایات را ببیند تفسیر مجمع البیان، تفسیر صافی، تفسیر برهان، تمام روایات را جمع کرده اند بالاخص تفسیر برهان، می فهمند که چه خبر است، این همه روایات ترغیب می کند بر شب قدر، اولیاء و صالحین و مخلصین در تمام مدت سال انتظار می کشیدند برای شب قدر و دعا می کردند اگر خدایا در امسال موت ما را مقدر کردی ، بگذار شب قدر را درک کنیم و بعد بمیریم، تشنۀ شب قدر بودند، چون یک شب عبادت ثواب هزار ماه عبادت، یک الله اکبر گفتن مثل این است که انسان در هزار ماه الله اکبر بگوید، یک روزه گرفتن مثل اینکه هزار ماه روزه بگیرد، یک خط آیه قرآن خواندن مثل اینکه هزار ماه آیه قرآن بخواند، پس بنابراین چه مناسب بین آن افرادی که شمشیر به کمر می بستند و در راه خدا جهاد می کردند هزار ماه یا هزار سال و در این شب، شخص یک شب قیام می کند برای خدا، تمام آن معانی درش هست، تعجب نکنید، این راهی است که پیغمبر باز کرده است بکم فتح الله اینها همه از برکات پیغمبر است، دریچه را باز کرد نور به عالم افاضه شد، یک بچه می رود مکتب یک سال درس می خواند، یک بچه می رود شش سال می خواند به اندازه آن یک سال نمی فهمد.
أفکار بشر مگر یک قسم است. یک شخص تیزهوش است، سرعت انتقال دارد، حافظه اش قوی است، استعدادش قوی است، یک شخص کند است، یک شخص به یک شب می رسد، یکی به هزار ماه هم نمی رسد، پس تعجب نکنید که خداوند یک افاضه ای کرده است برای امّت پیغمبر آخر زمان که در اثر یک شب عبادت آنقدر بهره های روحانی و معنوی ببرند که امم سابق در بیش از هزار سال این را نمی توانستند ببرند )لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ(چرا؟ تفسیر می کند آیه، علت اش را بیان می کند، (تَنزََّلُ الْمَلَئکَةُ وَ الرُّوحُ )، ملائکه نازل می شوند تنزل اصل اش چی بوده است؟ تتنزل که مضارع است و این دلالت می کند که شب قدر، یک شبی نبوده در زمان پیغمبر تمام شده باشد، رفته باشد در هر سال دائماً این شب قدر استمرار دارد ، نازل می شوند ملائکه و روح، که موجودی است اعظم از ملائکه و اعظم از جبرائیل، در این شب، من کل امر، از آن عالم امر نازل می شوند و از آن عالم با خود پایین می آورند ، من کل امر، از هر امری از هر ملکوتی، )إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ(، امر پروردگار که در آن عالم قالب زده نیست، متعین نیست و مشخّص نیست این ملائکه ، جبرائیل و روح که با آن عالم مجرد سنخیت دارند، نازل می شوند و از آن امر با خود می آورند به آسمان دنیا و اینجا قالب می زنند و مشخص می کنند و قَدَر می کنند یعنی اندازه اش را مشخص و معین می کنند و به این مناسبت می گویند لیلة القدر ، قَدر و قَدَر یک معنی دارد، از ماده تقدیر است یعنی معین کردن و مشخص کردن، در این شب همه چیز مشخص می شود، )سَلَامٌ هِىَ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ(، این شب سلام است، سلام یعنی خالی بودن و عاری بودن از هر گزند و ناراحتی و مرض جسمی و روحی و اصلاح و سعه ای که انسان در این حال پیدا می کند این را گویند سلام، سلام علیکم یعنی مطمئن باش که از ناحیه من بدی به شما نمی رسد، سَلَامٌ هِىَ ، این شب سلام است، یعنی بدی نیست در این شب، جهنم نیست، معصیت نیست، کفر نیست، تاریکی نیست، شیاطین نمی توانند سراغ افراد بیایند، چون شب قدرت و عظمت و بروز و ظهور امام است در عالم ملکوت، شیاطین همه در بیغوله های خود و در تاریکی ها مخفی شده اند. شب، شب نور است از اول غروب که این شب شروع می شود، ابتدای شب نور ازآسمان می آید و ملائکه نزول می کنند تا کی ؟ )حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ( تا هنگامی که فجر طالع می شود، سپیده آسمان را فرا می گیرد، این شب، شب قدر است، در روایات داریم که هر شبی که عزیز است روز آن شب هم بدنبال آن شب همان حکم را دارد ، روز نیمه شعبان حکم شب نیمه شعبان دارد، روز جمعه، در فضیلت بدنبال شب جمعه است، روز قدر به دنبال شب قدر است، پس بنابراین )سَلَامٌ هِىَ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ( این مال شب بود، و کیفیت نزول ملائکه در شب قدر ، اما آثار رحمانیّت و رحیمیّت، در روز قدر تا هنگام غروب ادامه دارد بدنبال آن افاضاتی که دیشب از سر شب تا به صبح شده و واقعا هم شب خوبی بود خداوند علی أعلی انشاء الله مقدرات ما را در دیشب آنطور تقدیر کرده باشد که مورد رضا و پسند اوست. جبرائیل نازل شد و به پیغمبر خبر داد که ای پیغمبر بنی امیه از این منبر می روند بالا، پیغمبر لازال کئیبا حزینا حتی نزلت هذه السورة )إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ*وَ مَا أَدْرَئکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ(، ای پیغمبر این دنیا به درد تو چه می خورد، تو برای این دنیا آفریده نشده ای این مقاماتی را که خدا در دنیا به تو داده ، مال لذت رانی و سورچرانی در دنیا نیست ، (أَ فَرَءَیْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِینَ *ثُمَّ جَاءَهُم مَّا کاَنُواْ یُوعَدُونَ * مَا أَغْنىَ عَنهُْم مَّا کاَنُواْ یُمَتَّعُون)، تو مال جای دیگر هستی مال عالم دیگر هستی، علی بن ابیطالب مال این عالم نیست، دخترت زهرا مال این عالم نیست، فرزندان تو مال این عالم نیستند، مال جاهای دیگر هستند، ما برای آنها شب قدر قرار دادیم یعنی چه؟ یعنی چشم امام حسن، امام حسین اولاد تو را به آن عالم باز کردیم، وقتی به آن عالم باز شد دیگر نعمت های این عالم در نزد آنها صفر است، مشقات و مصائبی که در این دنیا می بینند برای رضای خدا برای آنها لذت بخش است، آنها دنبال جهاد می روند نه اینکه جهاد دنبال آنها حرکت می کند، دنبال انفاق و دستگیری از ضعفاء و ایتام می روند نه اینکه به واسطه عرض حاجت در مضیقه و مأخوذ به حیا شوند و حاجت کسی را برآورده کنند، نه! آن کسی که چشم اش باز شد به اسرار عالم ملکوت، دیگر برای این دنیا ارزشی قائل نیست و واقعاً هم مطلب همین طور است. آخر آن کسی که مثلاً فیروزۀ درجه اعلی نیشابوری که هر قیراط آن مبالغی قیمت دارد و بدست او می رسد و می شناسد آیا او را رها می کند و میرود در میدان مهره فروش ها از این مهره هایی که به گردن بعضی از حیوانات می بندند ، یکی از آنها را به دست ببندد و برای انگشتر بگذارد؟ اگر اینکار را بکند که صحیح نیست، نمی رود سراغ آن، کسی که مزه گوشت خالص و طیّب و طاهر را چشیده این دنبال مردار و جیفه نمی رود، جیفه مال سگان است، که دسترسی به آن گوشت های طیب و طاهر ندارند، و حس شان هم برای درک آن گوشت های تازه نیست ، خوراک اینها نیست، ریاست های دنیا، شهوات دنیا، لذت های دنیا که منغمر است در معاصی، این ها مال افرادی است که بویی از عالم ملکوت و رحمت نبرده اند، اگر دریچه ای از آن عالم به قلب آنها باز شود به هزار هزار برابر ازاین معاصی توجه نمی کنند و لذا ببینند خداوند برای پیغمبرش که بهترین موجود است چنین مقدر کرده است، أمیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید: ببین ای انسان با انصاف، خدا برای پیغمبرش چه مقدر کرده است اگر این ها بد بود خدا برای بهترین موجود، گل سر سبد عالم کائنات و حبیب خود مقدر نمی کرد پس چون اینها را برای او مقدر کرده است بالملازمه بدان برای آن افرادی که دنیا را برای خود گسترش داده و در شهوات و غفلات غوطه ورند آنها در نکبت و تاریکی زندگی می کنند، اساس زندگانی خوردن و آشامیدن و شکم پرکردن و خوابیدن و خرخر کردن نیست، این حیات حیات حیوان است، انسان یک حیات دیگر دارد بر اساس شرف و فضیلت، می خواهد انسان دچار گرفتاری و مصیبت بشود اشکال ندارد، می خواهد در راه خدا کشته شود اشکال ندارد، بالاخره عالم باید به خدا بر گردد یا به ا ین صورت یا به آن صورت. شهادت برای سیدالشهداء عیب نیست، این فخر است، اصلا خداوند یک مدالی به سینه سید الشهداء زده است ، این مدال را کسی نمی تواند تحمل کند مگر سیدالشهداء ، عالی ترین مدال است که به آن حضرت داد، عالی ترین مدال را به حضرت امام حسن داد، عالی ترین مدال را به حضرت سجاد داد، دیگران نمی توانند تحمل کنند، نمی توانند این بار را بکشند، این می تواند این بار را بکشد که چشم اش و گوشش و قلب اش بر اسرار عالم غیب اطلاع پیدا کرده و (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ) بر سرّ هویدای قلب او نشسته است، مگر شاهزاده علی اکبر نگفت: ای پدر جان ما چه باک داریم چرا غصه می خورید ؟ ای پدرجان خواب دیدید این قوم می رود و مرگ دنبال اینها می رود. اَ وَلَسنا علی الحق مگر ما بر حق نیستیم ؟ فرمود: چرا، گفت: پس از مرگ چه باک داریم، خیلی روشن، خیلی ساده، در روز عاشورا ببینید این جوان چقدر ساده و سریع بدون هیچ گرفتگی و خللی و ناراحتی و شکایتی، امری،نهیی، خیلی آرام آمد.
پیغمبر رفتند در آن اتاق مشغول عبادت اند ام سلمه نقل می کند: یک مرتبه می گوید: من پیغمبر را دیگر ندیدم، جای پیغمبر خالی بود، ساعتی گذشت دیدم پیغمبر آمد، در اتاق افتاده به سجده، مشغول گریه است. گریه ای طولانی و عجیب و غریب می کند، صبر کردم سر از سجده برداشت، دیدم سر و صورت پیغمبر گردآلود است گفتم یا رسول الله کجا بودید؟ حضرت فرمودند: مشغول عبادت بودم جبرئیل آمد برای من تهنیتی آورد، مبارک بادی گفت، عرض کردم یا رسول الله آن مبارک باد چه بود؟ جبرائیل به من گفت: که این منصب را خدا به حسین ام می دهد و می خواهی برویم خوابگاه او را ببینم، مرا برداشت آورد در خوابگاه حسینم، سرزمین کربلا پیاده شدیم، تمام آن جریانات را دیدم، دیدم حسین من قطعه قطعه روی زمین افتاده، جبرئیل مقداری از آن خاک را برداشت و به من داد و گفت ای رسول خدا هر وقت این خاک تبدیل به خون تازه شد ، علامت این است که حسین را کشته اند، این گرد و خاکی را که بر صورت من می بینی، گرد و خاک همان زمین است که بر صورت من نشسته است، پیغمبر برگشتند در سجاده خود، مشغول سجده بودند که ام سلمه این را از حضرت پرسید، حضرت آن تربت را به ام سلمه دادند و گفتند: این را با خود نگه دار، هر وقت دیدی این تربت تبدیل به خون تازه شد بدان که حسین مرا کشته اند. ام سلمه می گوید: این تربت را گرفتم و نگاه داشتم و دل من تا زمانی که سید الشهدا حرکت کردند برای عراق دائما در غلیان و اضطراب بود، خبری بود که پیغمبر داده ، خبرها داده و همه درست، پیغمبر به من خبر داده ، من زنی هستم مطیع اوامر پیغمبر و بسیاری از اسرار را پیغمبر به من فرمود. سیدالشهداء می خواست حرکت کند برای عراق، در مدینه آمد خدمت مادرش، ام سلمه، ام سلمه را مادر خطاب می کرد. ام سلمه از زوجات بزرگوار پیغمبر است محب اهل بیت و أمیرالمؤمنین است محب حضرت زهرا است ، سید الشهداء و امام حسن او را خیلی دوست دارند، او نسبت به این بچه ها خیلی ملاطفت دارد، سیدالشهداء در مدینه فقط از یگانه زنی که خداحافظی کرد از ام سلمه بود. آمدند برای خداحافظی یک مرتبه صدای ناله و شیون ام سلمه بلند شد، ای حسین کجا می روی، می خواهم بروم به راه عراق ای حسین ای وای، انگار آن وعده ای که پیغمبر به من داده {محقق شده است} ! حضرت فرمودند: بله. خداوند برای من مَصرعی قرار داده و من باید بشتابم و خود را به آن مصرع برسانم و خدا تو را جزای خیر بدهد، صبر کن بر این مصیبت، آقا حرکت کردند برای مکه و چند ماهی اقامت کردند و حرکت کردند برای کربلاء ، خبر به ام سلمه رسید که آقا حرکت کردند برای کربلا، ام سلمه می گوید: این شب هایی که آقا در مکه بودند دل من یک قدری آرام بود می دانستم شهادت در مکه واقع نمی شود، اما همین که شنیدم حرکت کرد امام از مکه به کربلا دیگر نه شب خواب داشتم و نه روز، دائماً می رفتم و این تربت را که در شیشه ای گذاشته بودم می دیدم و هر وقت می دیدم به همان صورت تربت است می گفتم: الحمدلله تا به حال سرور ما، امام ما زنده است، و کشته نشده است ، ولی یک وقت رفتم و دیدم تبدیل به خون تازه شده ، صدای شیون ام سلمه بلند شد، همسایه ها صدای شیون او را به این اندازه نشنیده بودند، آمدند، ای زن رسول خدا چه اتفاقی افتاده؟ چه مصیبتی اقع شده ؟ خدا چشمان تو را گریان نبیند، دست زنها را گرفت آورد در میان آن اتاق گفت: ببینید این همان خبری است که پیغمبر به من داده است به خدا قسم ذریه پیغمبر را کشتند.
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون
منبع: پرتال متقین