روایتی بسیار عالی و راهگشا برای آنان که می خواهند در مسیر حق حرکت کنند.
این روایت را به همراه ترجمه و توضیح آن از کتاب اسرار ملکوت برای شما عزیزان انتخاب نموده ایم
وظیفه عالمان دینى در روایت امام حسن عسکرى علیه السّلام
راقم حروف گوید: چقدر در اینجا مناسب است روایتى بسیار عالى و راقى که مشحون به حِکَم و مسائل حیاتى حیات انسان و طریق سلوک راه حقّ و امتیاز از شرک و ضلالت و بوار و غوایت مىباشد، و از حضرت أبى محمّد، حسن بن علىّ العسکرى علیهما السّلام در «احتجاج» طبرسى وارد شده است را نقل نموده تا چراغى فراسوى اعمال و رفتارمان در این سرا و دلیلى براى وصول به مدارج کمال در آن سرا گردد.
وَ بِالْإسْنَادِ الَّذِى مَضَى ذِکْرُهُ عَنْ أَبِى مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِىِّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِى قَوْلِهِ تَعَالَى: «وَ مِنْهُمْ أُمّیُّونَ لَایَعْلَمُونَ الْکِتبَ إِلَّآ أَمَانِىَّ»،[1] إنَّ الْأُمِّىَّ مَنْسُوبٌ إلَى أُمِّهِ. أَىْ: هُوَ کَمَا خَرَجَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ لَایَقْرَأُ وَ لَایَکْتُبُ. «لَایَعْلَمُونَ الْکِتبَ» الْمُنْزَلِ مِنَ السَّمَآءِ وَ لَاالْمُتَکَذَّبِ بِهِ ولَایُمَیِّزُونَ بَیْنَهُمَا «إلَّآأَمَانِىَّ»، أَىْ: إلَّا أَنْ یُقْرَأَ عَلَیْهِمْ وَ یُقَالَ لَهُمْ: إنَّ هَذَا کِتَابُ اللَهِ وَ کَلَامُهُ. لَایَعْرِفُونَ إنْ قُرِئَ مِنَ الْکِتَابِ خِلَافَ مَا فِیهِ. «وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ»، [2] أَىْ مَا یَقْرَأُ عَلَیْهِمْ رُؤَسَآؤُهُمْ مِنْ تَکْذِیْبِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ فِى نُبُوَّتِهِ وَ إمَامَةِ عَلِىٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ سَیِّدِ عِتْرَتِهِ. وَ هُمْ یُقَلِّدُونَهُمْ مَعَ أَنَّهُ مُحَرَّمٌ عَلَیْهِمْ تَقْلِیدُهُمْ «فَوَیْلٌ لّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتبَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذَا مِنْ عِندِ اللَهِ ...». [3]
هَذَا الْقَوْمُ الْیَهُودُ کَتَبُوا صِفَةً زَعَمُوا أَنَّهَا صِفَةُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ هِىَ خِلَافُ صِفَتِهِ؛ وَ قَالُوا لِلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنْهُمْ: هَذِهِ صِفَةُ النَّبِىِّ الْمَبْعُوثِ فِى ءَاخِرِ الزَّمَانِ. إنَّهُ طَوِیلٌ عَظِیمُ الْبَدَنِ وَ الْبَطْنِ، أَهْدَفُ، أَصْهَبُ الشَّعْرِ، وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ بِخِلافِهِ، وَ هُوَ یَجِىءُ بَعْدَ هَذَا الزَّمَانِ بِخَمسِمِئَةِ سَنَةٍ. وَ إنَّمَا أَرَادُوا بِذَلِکَ أَنْ تَبْقَى لَهُمْ عَلَى ضُعَفَآئِهِمْ رِیَاسَتُهُمْ، وَ تَدُومَ لَهُمْ إصَابَتُهُمْ، وَ یَکْفُوا أَنْفُسَهُمْ مَؤُنَةَ خِدْمَةِ رَسُولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ خِدْمَةِ عَلِىٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ خَآصَّتِهِ.
فَقَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: «فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَّهُم مّمَّا یَکْسِبُونَ» [4]مِنْ هَذِهِ الصِّفَاتِ الْمُحَرَّفَاتِ وَ الْمُخَالِفَاتِ لِصِفَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَ عَلِىٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ. الشِّدَّةُ لَهُمْ مِنَ الْعَذَابِ فِى أَسْوَءِ بِقَاعِ جَهَنَّمَ، وَ وَیْلٌ لَهُمْ الشِّدَّةُ فِى الْعَذَابِ ثَانِیَةً مُضَافَةً إلَى الْأُولَى بِمَا یَکْسِبُونَهُ مِنَ الْأَمْوَالِ الَّتِى یَأْخُذُونَهَا إذْ أَثْبَتُوا عَوَآمَّهُمْ عَلَى الْکُفْرِ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ الْحُجَّةِ لِوَصِیِّهِ وَ أَخِیهِ عَلِىِّ بْنِ أَبِىطَالِبٍ عَلَیْهِ السّلَامُ وَلِىِّ اللَهِ.
«با سندى که قبلًا ذکر شد از حضرت أبى محمّد امام حسن عسکرى علیه السّلام راجع به این آیه: «وَ مِنُهُمْ أُمّیُّونَ لَایَعْلَمُونَ الْکِتبَ إِلَّآ أَمَانِىَّ»، روایتى است که تِلواً ذکر مىشود:
امّى در لغت بمعنى انتساب به امّ (مادر) است. یعنى شخصى که همانند طفل است که از شکم مادر خارج مىشود و هیچ ادراکى و شعورى نسبت به خود و محیط اطراف خود ندارد. و قدرت تشخیص مطلب صحیح از سقیم و حقّ از باطل را ندارد؛ نه مىتواند بخواند و نه بنویسد. تشخیص بین کتاب آسمانى که از ناحیه پروردگار فرو فرستاده شده، با کتاب مجعول و محرّف و ساخته فکر بشرى براى او امکان ندارد. بعبارت دیگر راست را از دروغ و هدایت را از مکر و فریب و خدعه باز نمىشناسد؛ و هیچ ادراکى از تلقّى و پذیرش مطالب جز اینکه بر او بخوانند و بگویند این کتاب خداست و او بپذیرد ندارد. و اگر گوینده مطلبى را بخدا نسبت داد مىپذیرد ولو آنکه بر خلاف کلام خدا و حکم او باشد. و به آنچه بزرگان آنها به ایشان مىآموزند و خلاف واقع را که رسالت حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله و سلّم و امامت و پیشوائى علىّ علیه السّلام که سیّد و آقاى عترت اوست تبلیغ مىکنند، دل مىسپرند و از روى وهم و گمانهزنى عوض یقین و استوارى در مرام و ثبات قدم در تفکّر و اندیشه راه خود را به پیش مىبرند. اینان از علمائشان تقلید کورکورانه مىکنند درحالیکه تقلید از اینگونه علماء بر ایشان حرام مىباشد (پس ویل به حال آن کسانى که کتابى را با دست خویش مىنگارند سپس او را به خدا منتسب مىسازند!).
اینان قوم یهودند؛ اوصافى مجعول و محرّف از پیامبر آخرالزّمان در کتاب دستنویس خود مىآورند و چنین انتشار مىدهند که این اوصاف، صفات پیامبر آخرالزّمان حضرت محمّد بن عبدالله صلّى الله علیه و آله است درحالیکه صفات پیغمبر درست بر خلاف این نوشتار مىباشد. و اینچنین به مستضعفین از قوم خود تلقین مىکنند که: این صفات، صفات پیامبر آخرالزّمان است. پیامبر آخرالزّمان بسیار بلند بالا و جسیم و داراى شکمى بزرگ و در سنین قریب به پنجاه و داراى موئى خضابگونه مىباشد، درحالیکه رسول خدا بخلاف این صفات بودند. آنها مىگفتند: پیامبر آخرالزّمان پس از پانصد سال دیگر ظهور مىکند. داعیه و هدف این علماء از نشر این اکاذیب چیزى جز استمرار ریاست و حکومت روحانى بر ضعفاء یهود نبود. هدف آنها جمع اموال و تمتّع از لذّات دنیوى و پرهیز از مساعدت و کمک به رسول خدا و یارى امیرمؤمنان علىّ علیه السّلام و اهل بیت او و شیعیان او بوده است.
خداى متعال درباره اینان مىفرماید: (پس ویل براى ایشان است بجهت مطالب خلافى که براى مردم نگاشتند! و ویل از آن ایشان است از آنچه در ازاء این نیرنگ و فریب به دست آوردهاند!). ویل عبارت از شدّت عذاب و نکال اخروى است که خداى متعال بواسطه این تحریفات و مخالفتهاى با رسول خدا و امیرمؤمنان در بدترین درکات جهنّم مقرّر فرموده است. و باز ویل و شدّت عذاب مضاعف براى ایشان است براى آن اموالى که از این راه به دست آوردند و بواسطه این دروغها و مکرها و فریب خَلق جاهل و عوام نادان به مُکنت و لذّات و تمتّعات دنیوى دست یافتند و قوم نادان خود را بر کفر به رسول خدا و حجّت پس از او و وصىّ او علىّ بن أبىطالب ولىّ خدا تثبیت نمودند.»
تفاوت و تشابه بین علماء ما و علماء یهود در کلام امام حسن عسکرى علیه السّلام
ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السّلَامُ:
قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: فَإذَا کَانَ هَؤُلَآءِ الْقَوْمُ مِنَ الْیَهُودِ لَایَعْرِفُونَ الْکِتَابَ إلَّابِمَا یَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَآئِهِمْ لَاسَبِیلَ لَهُمْ إلَى غَیْرِهِ، فَکَیْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِیدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَآئِهِمْ؟ وَ هَلْ عَوَآمُّ الْیَهُودِ إلَّاکَعَوَآمِّنَا یُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ؟
فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: بَیْنَ عَوَآ مِّنَا وَ عُلَمَآئِنَا وَ عَوَآمِّ الْیَهُودِ وَ عُلَمَآئِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جَهَةٍ وَ تَسْوِیَةٌ مِنْ جَهَةٍ. أَمَّا مِنْ حَیْثُ اسْتَوَوْا: فَإنَّ اللَهَ قَدْ ذَمَّ عَوَآمَّنَا بِتَقْلِیدِهِمِ عُلَمَاءَهُمْ کَمَا ذَمَّ عَوَآ مَّهُمْ. وَ أَمَّا مِنْ حَیْثُ افْتَرَقُوا، فَلَا. قَالَ: بَیِّنْ لِى یَا بْنَ رَسُولِ اللَهِ!
قَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: إنَّ عَوَآمَّ الْیَهُودِ کَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْکِذْبِ الصَّرَاحِ، وَ بِأَکْلِ الْحَرَامِ وَ الرُّشَا، وَ بِتَغْیِیرِ الْأَحْکَامِ عَنْ وَاجِبِهَا بِالشَّفَاعَاتِ وَ الْعِنَایَاتِ وَ الْمُصَانَعَاتِ؛ وَ عَرَفُوهُمْ بِالتَّعَصُّبِ الشَّدِیدِ الَّذِى یُفَارِقُونَ بِهِ أَدْیَانَهُمْ، وَ أَنَّهُمْ إذَا تَعَصَّبُوا أَزَالُوا حُقُوقَ مَنْ تَعَصَّبُوا عَلَیْهِ وَ أَعْطُوا مَا لَایَسْتَحِقُّهُ مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ مِنْ أَمْوَالِ غَیْرِهِمْ وَ ظَلَمُوهُمْ مِنْ أَجْلِهِمْ؛ وَ عَرَفُوهُمْ یُقَارِفُونَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَ اضْطَرُّوا بِمَعَارِفِ قُلُوبِهِمْ إلَى أَنَّ مَنْ فَعَلَ مَا یَفْعَلُونَهُ فَهُوَ فَاسِقٌ لَایَجُوزُ أَنْ یُصَدَّقَ عَلَى اللَهِ وَ لَاعَلَى الْوَسَآئِطِ بَیْنَ الْخَلْقِ وَ بَیْنَ اللَهِ. فَلِذَلِکَ ذَمَّهُمْ لِمَا قَلَّدُوا مَنْ قَدْ عَرَفُوهُ، وَ مَنْ قَدْ عَلِمُوا أَنَّهُ لَایَجُوزُ قَبُولُ خَبَرِهِ وَ لَاتَصْدِیقُهُ فِى حِکَایَتِهِ، وَ لَاالْعَمَلُ بِمَا یُؤَدِّیهِإلَیْهِمْ عَمَّنْ لَمْ یُشَاهِدُوهُ، وَ وَجَبَ عَلَیْهِمُ النَّظَرُ بِأَنْفُسِهِمْ فِى أَمْرِ رَسُولِ اللَهِ صَلَّىَ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ إذْ کَانَتْ دَلَآئِلُهُ أَوْضَحَ مِنْ أَنْ تَخْفَى وَ أَشْهَرَ مِنْ أَنْ لَاتَظْهَرَ لَهُمْ.
«سپس امام حسن عسکرى علیه السّلام فرمود: مردى به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: چطور خداوند قوم یهود را مذمّت نموده است بر تقلید از عالمان سوء و پیروى از فرامین خلاف آنها درحالیکه براى آنها راهى بسوى نور و روشنائى و هدایت وجود نداشته است و قوّه تشخیص حقّ از باطل را فاقد بودند، و راهى جز پذیرفتن کلمات علمائشان و عمل به دستورات آنان و اعتقاد به مبانى مطرح شده از طرف آنان نداشتند؟! و آیا عوام یهود مانند عوام ما در تقلید از علمائشان نمىباشند، و حکمى که بر تقلید کورکورانه عوام ما از علمائشان مترتّب است بر آنها مترتّب نمىشود؟
امام صادق علیه السّلام چنین پاسخ فرمود:
بدان که بین عوام ما و عوام یهود (و علماء ما و علماى ایشان) از جهتى افتراق و از جهتى اشتراک و تسویه برقرار است. امّا اشتراک بین عوام ما و آنها در مسأله تقلید از علماء سوء اینست که: خداوند همانطور که مذمّت و تقبیح کرده است تقلید از علماء سوء ما را و عوام را مورد سرزنش قرار داده است، همچنین عوام یهود را بر تقلید علىالعمیاء و کورکورانه از علماء سوءشان نکوهش نموده است. و امّا از جهت افتراق بین آنها، پس مسأله فرق مىکند.
آن مرد عرضه داشت: یابن رسول الله! توضیح نمىدهید این مسأله را؟
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بتحقیق عوام یهود اطّلاع کافى بر احوال و خصوصیّات و صفات علمائشان داشتند. آنان را به دروغگوئى آشکار و خوردن مال حرام و گرفتن رشوه در مرافعات و ارتباطات اجتماعى و مسائل حقوقى، و به تغییر و تبدیل احکام الهى بواسطه توصیهها و مدارا کردن در امور دنیوى و صحنهسازىها و رعایت موارد ذینفع و زد و بستهاى دنیوى مىشناختند. و ایشان را به تعصّبهاى شیطانى و پافشارى بر مسائلى که با مبانى الهى و اعتقادى آنان منافات دارد که موجب سلب حقوق مظلوم و اعطاء به ظالم است باور داشتند؛ و به زیر پاگذاردن معیارهاى دینى در مرافعات و رعایت مصالح دنیوى و ترجیح آن را بر مصالح اخروى آگاه بودند، و ظلم به مظلومین را براى رضا و خرسندى ظالمین مدّ نظر قرار مىدادند. و آنها را به ارتکاب محرّمات و اتیان معاصى مىشناختند.
بنابراین با توجّه به مطالب فوق و عرفان یقینى از موقعیّت و حالات علمائشان و آنچه را که به رأىالعین از ارتکاب محرّمات و فرو رفتن در اهویه باطله و منجلاب نفس امّاره و ترجیح و برترى رضاى خلق ستمکار بر رضا و خرسندى پروردگار و خلق محروم و ستمدیده، چارهاى جز حکم به فسق علمائشان و انحراف از مسیر حقّ و دیانت و دورى جستن از ایشان و تبرّى از اعمال و رفتار آنان براى عوام یهود باقى نمىماند؛ و این حکم ضرورى و بدیهى همچون آفتاب در مرئى و منظر و در قلب و جان و در فکر و اندیشه آنان مستقرّ و مبرهن بود. و ایشان مىدانستند کسى که واجد این صفات رذیله و اخلاق ذمیمه مىباشد، هیچگاه نمىتواند مطلب صدق و راستى را به خدا و وسائط بین خدا و خلق نسبت دهد. بنابراین انتساب احکام الهى به پروردگار و تبیین آنها براى مردم بر محور تطبیق و توفیق با مصالح و مفاسد دنیوى قرار مىگیرد؛ اگر حکمى موافق با مصالح دنیوى آنان بود براى مردم بیان مىکردند، و الّا آنرا تحریف نموده خلاف آنرا اعلام مىنمودند. بدین لحاظ دیگر چه اعتمادى و چه اتّکائى براى عوام یهود نسبت به این دسته از علماء باقى مىماند، و چگونه بخود جرأت مىدهند که از این گروه از علماء تقلید نمایند؟!
فلهذا خداوند متعال آنانرا مذمّت نمود و تقبیح فرمود که: گرچه شما ادراک صحیحى از معارف و کتاب الهى نداشتید، و میز بین حقّ و باطل از احکام و معارف براى شما مقدور نبود، ولى مگر اعمال خلاف دیانت و کردار زشت و وقیح آنانرا نمىدیدید! و با عقل فطرى و سرمایه خدادادى به بوته امتحان و اختیار نمىگذاردید! و قبح کردار آنان بر شما واضح و آشکار نمىگشت! و مگر نمىدانستید که کلام ایشان عارى از حقیقت و واقعیّت است، و نباید بر ایشان اعتماد نمود؟
و نباید به دستورات و فرامین صادره از آنها که تماماً خلاف واقع و خلاف صفات و خصائص رسول خدا بود عمل مىنمودند درحالیکه رسول خدا را ندیده بودند و او را مشاهده نکرده بودند. و به حکم فطرت و وجدان و عقل و اصول مسلّمه عرفیّه و عقلائیّه واجب و ضرورى بود که در امر رسول خدا خود تفحّص کنند، و به کلام بىپایه و بىاعتبار علمائشان توجّهى ننمایند؛ زیرا دلائل و طرق اثبات شخصیّت رسول خدا آشکارتر از آن بود که بر کسى مخفى بماند، و معروفتر و مشهورتر از آن بود که براى کسى ظاهر و مبرهن نگردد. ولى در عین حال براى وصول به حقّ و ادراک واقع با توجّه به شرائط و ظروف موجوده، سستى و تکاهل نمودند و مطلب اصلى و نکته اساسى را سرسرى گرفتند، و به صرف گفتار لغو و لاطائلات علمائشان بسنده نمودند.»
شرائط و علائم شناخت فقهاء واقعى در کلام امام حسن عسکرى علیه السّلام
وَ کَذَلِکَ عَوَآمُّ أُمَّتِنَا إذَا عَرَفُوا مِنْ فُقَهَآئِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ، وَ الْعَصَبِیَّةَ الشَّدِیدَةَ، وَ التَّکَالُبَ عَلَى حُطَامِ الدُّنْیَا وَ حَرَامِهَا، وَ إهْلَاکَ مَنْ یَتَعَصَّبُونَ عَلَیْهِ وَ إنْ کَانَ لِإصْلَاحِ أَمْرِهِ مُسْتَحِقًّا، وَ بِالتَّرَفْرُفِ بِالْبِرِّ وَ الْاحْسَانِ عَلَى مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ وَ إنْ کَانَ لِلْإذْلَالِ وَ الْإهَانَةِ مُسْتَحِقًّا. فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَآمِّنَا مِثْلَ هَؤُلَآءِ الْفُقَهَآءِ فَهُمْ مِثْلُ الْیَهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ اللَهُ بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَةِ فُقَهَآئِهِمْ.
فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَآءِ: صَآئِنًا لِنَفْسِهِ، حَافِظًا لِدِینِهِ، مُخَالِفًا عَلَى هَوَاهُ، مُطِیعًا لِأَمْرِ مَوْلَاهُ، فَلِلْعَوَآمِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ! وَ ذَلِکَ لَایَکُونُ إلَّابَعْضَ فُقَهَآءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُمْ. فَإنَّهُ مَنْ رَکِبَ مِنَ الْقَبَآئِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاکِبَ فَسَقَةِ الْعَآمَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنَّا عَنْهُ شَیْئًا وَ لَاکَرَامَةَ.
وَ إنَّمَا کَثُرَ التَّخْلِیطُ فِیمَا یُتَحَمَّلُ عَنَّا أَهْلِ الْبَیْتِ لِذَلِکَ. لِأَنَّ الْفَسَقَةَ یَتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَیُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ بِجَهْلِهِمْ وَ یَضَعُونَ الْأَشْیَآءَ عَلَى غَیْرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ؛ وَ ءَاخَرُونَ یَتَعَمَّدُونَ الْکِذْبَ عَلَیْنَا لِیَجُرُّوا مِنْ عَرَضِ الدُّنْیَا مَا هُوَ زَادُهُمْ إلَى نَارِ جَهَنَّمَ.
وَ مِنْهُمْ قَوْمٌ [نُصَّابٌ] لَایَقْدِرُونَ عَلَى الْقَدْحِ فِینَا؛ یَتَعَلَّمُونَ بَعْضَ عُلُومِنَا الصَّحِیحَةِ فَیَتَوَجَّهُونَ بِهِ عِنْدَ شِیعَتِنَا وَ یَنْتَقِصُونَ بِنَا عِنْدَ نُصَّابِنَا، ثُمَّ یُضِیفُونَ إلَیْهِ أَضْعَافَ وَ أَضْعَافَ أَضْعَافِهِ مِنَ الْأَکَاذِیبِ عَلَیْنَا الَّتِى نَحْنُ بُرَءَآءُ مِنْهَا، فَیَتَقَبَّلُهُ الْمُسْتَسْلِمُونَ مِنْ شِیعَتِنَا عَلَى أَنَّهُ مِنْ عُلُومِنَا، فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا. وَ هُمْ أَضَرُّ عَلَى ضُعَفَآءِ شِیعَتِنَا مِنْ جَیْشِ یَزِیدَ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَصْحَابِهِ.
فَإنَّهُمْ یَسْلُبُونَهُمْ الْأَرْوَاحَ وَ الْأَمْوَالَ، وَ هَؤُلَآءِ عُلَمَآءُ السُّوْءِ النَّاصِبُونَ الْمُتَشَبِّهُونَ بِأَنَّهُمْ لَنَا مُوَالُونَ وَ لِأَعْدَائِنَا مُعَادُونَ؛ وَ یُدْخِلُونَ الشَّکَّ و الشُّبْهَةَ عَلَى ضُعَفَآءِ شِیعَتِنَا، فَیُضِلُّونَهُمْ وَ یَمْنَعُونَهُمْ عَنْ قَصْدِ الْحَقِّ الْمُصِیبِ. لَاجَرَمَ أَنَّ مَنْ عَلِمَ اللَهُ مِنْ قَلْبِهِ مِنْ هَؤُلَآءِ الْقَوْمِ أَ نَّهُ لَایُرِیدُ إلَّاصِیَانَةَ دِینِهِ وَ تَعْظِیمَ وَلِیِّهِ لَمْ یَتْرُکْهُ فِى یَدِ هَذَا الْمُتَلَبِّسِ الْکَافِرِ. وَ لَکِنَّهُ یُقَیِّضُ لَهُ مُؤْمِنًا یَقِفُ بِهِ عَلَى الصَّوَابِ، ثُمَّ یُوَفِّقُهُ اللَهُ لِلْقَبُولِ مِنْهُ، فَیَجْمَعُ اللَهُ لَهُ بِذَلِکَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْأخِرَةِ وَ یَجْمَعُ عَلَى مَنْ أَضَلَّهُ لَعْنًا فِى الدُّنْیَا وَ عَذَابَ الْأخِرَةِ.
ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَهِ: أَشْرَارُ عُلَمَآءِ أُمَّتِنَا، الْمُضِلُّونَ عَنَّا، الْقَاطِعُونَ لِلطُّرُقِ إلَیْنَا، الْمُسَمُّونَ أَضْدَادَنَا بِأَسْمَآئِنَا، الْمُلَقِّبُونَ أَنْدَادَنَا بِأَلْقَابِنَا، یُصَلُّونَ عَلَیْهِمْ وَ هُمْ لِلَّعْنِ مُسْتَحِقُّونَ وَ یَلْعَنُونَا وَ نَحْنُ بِکَرَامَاتِ اللَهِ مَغْمُورُونَ، وَ بِصَلَوَاتِ اللَهِ وَ صَلَوَاتِ مَلَآئِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ عَلَیْنَا عَنْ صَلَوَاتِهِمْ مُسْتَغْنُونَ.
ثُمَّ قَالَ: قِیلَ لِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: مَنْ خَیْرُ خَلْقِ اللَهِ بَعْدَ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِیحِ الدُّجَى؟ قَالَ: الْعُلَمَآءُ إذَا صَلُحُوا.
قِیلَ: فَمَنْ شِرَارُ خَلْقِ اللَهِ بَعْدَ إبْلِیسَ وَ فِرْعَوْنَ وَ نَمْرُودَ وَ بَعْدَ الْمُتَسَمِّینَ بِأَسْمَآئِکُمْ وَ الْمُتَلَقِّبِینَ بِأَلْقَابِکُمْ، و الْأخِذِینَ لِأَمْکِنَتِکُمْ، وَ الْمُتَأَمِّرِینَ فِى مَمَالِکِکُمْ؟ قَالَ: الْعُلَمَآءُ إذَا فَسَدُوا. هُمُ الْمُظْهِرُونَ لِلْأَبَاطِیلِ، الْکَاتِمُونَ لِلْحَقَآئِقِ؛ وَ فِیهِمْ قَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: «أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللعِنُونَ* إِلَّا الَّذِینَتَابُوا ...»[5] و[6]
«و همینطور عوام امّت ما زمانیکه بشناسند از فقهائشان فسق ظاهر را و تعصّب بیجا و شدید در امور دنیوى و هجوم بر حُطام دنیا و حرام آن، و نابود کردن آن کسانیکه نسبت به آنان تعصّب دارند گرچه مستحقّ رحمت و عطوفت و رسیدگى به امورشان مىباشند، و به اقبال به نیکى و احسان بر کسى که با او تعلّق و دلبستگى دارند گرچه مستحقّ اهانت و کوچک شمردن است. پس هر که از عوام ما از این فریق فقهاء تقلید نماید، بتحقیق مانند همان عوام یهود خواهد بود که مشمول ذمّ و قدح خداوند قرار گرفتند بواسطه تقلید از فقهاء فاسقشان.
و امّا آن فقیهى که نفس خویش را از دستبرد شیطان محافظت نماید، و بر حفظ و حراست از دین خود سخت کوشا باشد، و مخالفت با هواهاى نفسانى را آنى از آنات فرو مگذارد، و در هر حال و در هر شرائط کاملًا مطیع امر پروردگار باشد، پس بر عوام واجب و فرض است که از او تقلید نمایند! و چنین تصوّر نشود که تمامى فقهاى شیعه واجد این شرائط و صفاتاند، بلکه فقط اندکى متحقّق به این اوصاف مىباشند. همانا اگر مشاهده کردید فقیهى از فقهاء شیعه مرتکب فعل قبیحى شد و امر او در انجام امور زشت و حرام همچون فسّاق از عامّه گردید و در تکالب و تسابق بر امور دنیاى دنىّ و احراز ریاسات و زعامتهاى اعتبارى چونان افراد مادّى که هدف و غایت و همّتى جز رسیدن به مطامع دنیوى و توغّل در کثرات و شهوات ندارند مىباشد، پس حرام است از آنان تقلید نمائید و جائز نیست مطلبى را راجع به ما از ایشان بپذیرید و احکام خود را از اینان سؤال نمائید؛ و اگر مطلب و مسأله با ارزشى را از ما مطرح نمودند نپذیرید (زیرا هیچ اعتبار و اعتمادى دیگر به بیان و کردار آنان نمىباشد).
همانا زمانه مطالب و بیانات و احکام ما را دستخوش تشویش و اضطراب و تدلیس و مزج صحیح با سقیم گردانیده است؛ گروهى از فسّاق بواسطه جهالت و نادانى از موقعیّت و منزلت و جایگاه ما (امامت و زعامت مطلقه دینى و تکوینى) مطالب را از ما فرا مىگیرند و طبق سلیقه و به دلخواه خود آنها را تحریف مىنمایند، و اشیاء را در غیر موضع و جایگاه خود مىنشانند.
گروهى دیگر در عین آگاهى و معرفت به ما متعمّداً و عناداً بر ما دروغ مىبندند تا بواسطه آن به مختصر متاع دنیا دسترسى پیدا کنند، غافل از آنکه همین حطام و بضاعت پست و مادون دنیوى که به دست آوردهاند، آنانرا بسوى عذاب الیم و عقابى بس دردناک در آن سوى جهان سوق خواهد داد.
دسته سوّم دشمنان منافق صفت و رذالت پیشه ما هستند. اینان در موقعیّتى نیستند که بتوانند بطور صریح و آشکار با ما به مخالفت برخیزند. اینان منافقانه و مکّارانه بعضى از علوم ما را فرا مىگیرند و با آن علوم متّخذه از ما، ضعفاء از شیعیان ما را به سمت خود جلب و جذب مىکنند، امّا در برخورد با دشمنان ما، از ما مذمّت مىکنند و ما را مورد نکوهش و تعییب قرار داده، کوچک مىشمرند. آنگاه بر این اندوخته حقّ و صدق، ظالمانه و مغرضانه دروغ بسیارى اضافه مىکنند؛ مطالبى که ساحت ولایت و امامت از بیان آنها برىّ و بیزار است. سپس با این مجموعه فریب و نیرنگ با شیعیان ما برخورد مىنمایند و دعوى ارشاد و هدایت و دستگیرى از غوایت و ضلالت و تبیین احکام شرع و ارائه طریق مستقیم را مطرح مىکنند؛ بدیهى است که عدّهاى جاهل و نادان و مستضعف به دور ایشان جمع مىشوند و هر آنچه را که نفوس پلید و ننگین و آلوده به دنیا و شهوات و ریاسات و انانیّتهاى خود القاء کنند، این بیچارگان به گمان اینکه از ما خاندان وحى صادر گشته است مىپذیرند؛ پس هم خود گمراه و ضلالت پیشه هستند و هم موجب ضلالت و گمراهى دیگران مىشوند. ضرر ایشان بر شیعیان ما از ضرر و خطر لشکر یزید بن معاویه بر حسین بن علىّ علیهما السّلام و اصحاب او بسیار بسیار بیشتر و مفسده انگیزتر است. لشکر یزید تنها جانها و اموال را از نفوس مىربایند و از دست یافتن به سعادت و فلاح و رستگارى ابدى سیّد الشّهداء و اصحاب او بسى ناتوان و عاجزند (چنانچه خود سیّد الشّهداء علیه السّلام در وقت ملاقات با حرّ بن یزید ریاحى به این نکته اشاره فرمود:
أَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِى؟ هَیْهَاتَ! طَاشَ سَهْمُکَ، وَ خَابَ ظَنُّکَ، لَسْتُ أَخَافُ الْمَوْتَ! إنَّ نَفْسِى لَأَکْبَرُ مِنْ ذَلِکَ، وَ هِمَّتِى لَأَعْلَى مِنْ أَنْ أَحْمِلَ الضَّیْمَ خَوْفًا مِنَ الْمَوْتِ، وَ هَلْ تَقْدِرُونَ عَلَى أَکْثَرَ مِنْ قَتْلِى؟ مَرْحَبًا بِالْقَتْلِ فِى سَبِیلِ اللَهِ! وَلَکِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى هَدْمِ مَجْدِى وَ مَحْوِ عِزَّتِى وَ شَرَفِى، فَإذًا لَاأُبَالِى مِنَ الْقَتْلِ!
«آیا از مرگ مرا مىترسانى؟ هیهات! تیرت به خطا رفت و گمانت واهى و تباه شد! من آن کسى نیستم که از مرگ بترسم! نفس من از این بزرگتر است، و همّت من عالیتر است از آنکه از ترس مرگ، بار ستم و ظلم را بدوش بکشم؛ و آیا شما بر بیشتر از کشتن من توانائى دارید؟! مرحبا و آفرین به کشته شدن در راه خدا! ولیکن شما توانائى بر نابودى مجد من، و محو و نیستى عزّت و شرف مرا ندارید! پس در این صورت، من باکى از کشته شدن ندارم!»)[7]
درحالیکه علماء سوء و خائنین به مکتب اهل بیت و دشمنان ائمّه هدى صلوات الله علیهم أجمعین که خود را در لباس شیعه و محبّ و مَوالى ما جا زدهاند، درحالیکه براى وصول به حطام دنیوى با دشمنان ما پیمان مودّت و محبّت و وحدت بستهاند، با وارد کردن شکّ و ریب و القاء مطالب خلاف سنّت موجب ضلالت و گمراهى و انحراف از جادّه حقّ و صدق اهل بیت علیهم السّلام مىشوند و آنان را از وصول به سرچشمه زلال انوار الهى و کوثر علوم حقیقى اهل بیت مانع مىگردند.
ولیکن این مسأله مسلّم است که: چنانچه خداوند از میان این افراد بداند فردى نیّتش جز حفظ و پایدارى بر دین حنیف و صراط مستقیم اولیاء حقّ نمىباشد، و تعظیم و تکریم ولىّ خدا، امام زمان عصرش را نصب العین خود قرار مىدهد، او را در دست این دسته از علماء خائن و منافق و کافر رها نمىکند؛ و همانا مؤمنى را جهت نجات و رستگارى و فلاح او بر مىانگیزد تا او را به صواب و هدایت حقیقى ارشاد نماید. آنگاه خداوند توفیق قبول گفتار و عمل به ارشادات را به آن مرد عطاء مىکند، و خیر دنیا و آخرت را با هم نصیب او مىفرماید؛ و لعن و دورباش از رحمت خود را در دنیا، و عذاب آخرت را با هم نصیب آن کسانیکه موجب گمراهى او مىشدند مىگرداند.
سپس فرمود: رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم فرمود: بدترین علماء امّت ما دورکنندگان خلقند از ما، و قطع کنندگان راههاى بسمت ما هستند؛ کسانى که اسامى ما را بر مخالفین ما مىنهند، و آنان را به القاب ما ملقّب مىکنند؛ بر آنان درود مىفرستند درحالیکه به لعن شدن مستحقّترند؛ ما را لعن مىکنند درحالیکه ما را خداوند در کرامتهاى خود مغمور نموده است؛ ما را به درودهاى خود و درودهاى ملائکه مقرّبین خود از درودهاى آنان بر ما بىنیاز ساخته است.
سپس فرمود: شخصى به أمیرالمؤمنین علیه السّلام عرض کرد: چه شخصى پس از ائمّه هدى و چراغهاى هدایت در تاریکیها و ظلمات بهترین خلق خداست؟
حضرت فرمودند: علماء اگر صالح و پارسا باشند.
به حضرت عرض شد: چه کسانى بدترین خلق خدایند پس از ابلیس و فرعون و نمرود و پس از افرادى که نام شما را بر خود مىنهند والقاب و عناوین شما را به خود مىگذارند، و جایگاه شما را براى خود قرار دادهاند، و در ممالک شما به امر و نهى مىپردازند؟ حضرت فرمودند: علماء اگر فاسد و ناصواب باشند. آنان اباطیل و مسائل خلاف را اشاعه مىدهند، و حقائق را کتمان مىنمایند. خداى متعال در حقّ آنان مىفرماید: (اینان را خداى لعن مىنماید و لعنت کنندگان نیز لعن مىنمایند، مگر آنان که توبه و بازگشت نمایند ...).»
[1] ـ سوره البقرة (2) صدر آیه 78.
[2] ـ سوره البقرة (2) ذیل آیه 78.
[3] ـ سوره البقرة (2) صدر آیه 79.
[4] ـ سوره البقرة (2) ذیل آیه 79.
[5] ـ سوره البقرة (2) ذیل آیه 159 و صدر آیه 160.
[6] ـ احتجاج، إحتجاج أبى محمّد الحسن بى على العسکرى علیهما السلام، ج 2، ص 456.
[7] ـ لمعات الحسین، ص 51.